حرف اضافهی آخر
حالا فکر کردهای خبری است اینجا و قرار است یک حرف درست و حسابی و به درد بخور بزنم اینجا؟ از این خبرها نیست. بعضی چیزها هست که آدم دربارهشان باید آن دهناش را ببندد و برود گوشهای بنشیند و حرف اضافه هم نزند و غیره. این هم یکیاش.
اصلا زندگی همین است؛ صحرایی که ابتدا و انتهایش مشخص نیست؛ و میتوانی هر جایی خواستی بروی و هر کاری خواستی بکنی، اما توی بیچاره، چارهای نداری جز اینکه از میان این صحرای بی نهایت، تنها بر خطی باریک از آن راه بروی. و عشق هم یعنی همین اصلا. البته خیلی وحشتناکتر از زندگی است عشق؛ دستکم از این لحاظ. زندگی و شیرینی زندگی را خیلیها میچشند، اما باریکی خط عشق در صحرای به این پهناوری، آنچنان ریز و ندیدنی است، که خیلیها حتی از هزاران فرسنگ هم به آن نزدیکتر نمیشوند.
و شاید اصلا به خاطر همین است که آنها که میبینند و میچشند، چنان لذتی میبرند و چنان زنده میشوند، که زندگی دیگران انگار عین مردگی و بیپناهی و آوارگی به چشم میآید. حرف اضافه نباید زد. عشق گفتنی و شنیدنی و دیدنی نیست. عشق، باید بسوزاند تا درک بشود. این هم حرف اضافهی آخر!
اصلا زندگی همین است؛ صحرایی که ابتدا و انتهایش مشخص نیست؛ و میتوانی هر جایی خواستی بروی و هر کاری خواستی بکنی، اما توی بیچاره، چارهای نداری جز اینکه از میان این صحرای بی نهایت، تنها بر خطی باریک از آن راه بروی. و عشق هم یعنی همین اصلا. البته خیلی وحشتناکتر از زندگی است عشق؛ دستکم از این لحاظ. زندگی و شیرینی زندگی را خیلیها میچشند، اما باریکی خط عشق در صحرای به این پهناوری، آنچنان ریز و ندیدنی است، که خیلیها حتی از هزاران فرسنگ هم به آن نزدیکتر نمیشوند.
و شاید اصلا به خاطر همین است که آنها که میبینند و میچشند، چنان لذتی میبرند و چنان زنده میشوند، که زندگی دیگران انگار عین مردگی و بیپناهی و آوارگی به چشم میآید. حرف اضافه نباید زد. عشق گفتنی و شنیدنی و دیدنی نیست. عشق، باید بسوزاند تا درک بشود. این هم حرف اضافهی آخر!
کلمات کلیدی :